دلنوشته

داستان ارسالی (عشق دلشکسته)

19سالم بودکه تويه سايت آيکون سايت يه چت روموديدم وازسذکنجکاوي روش کليک کردم که اي کاش دستم ميشکست وهيچوقت اينکارو نمي کردم

تاچند مدت کارم شده بود همين.......ازهرفرصتي واسه چت کردن تواون سايت استفاده ميکردم معتادش شده بودم باخيلي ها آشنا شده بودم وباهاشون گپ ميزدم تا يه روزکه يکي بانيک پدرام بهم پيغام داد

خيلي باهم چت کرديم هرروزبه خاطرش ميرفتم توچت وفقط باخودش چت ميکردم چون خودش اينطوري خواسته بود ومنم که انقدروابستش شده بودم به حرفاش گوش ميکردم

بعديه مدتي که باهم تلفني ام حرف ميزديم وهردقيقه به هم اس ام اس ميداديم عکسمونو واسه هم فرستاديم وقتي عکسشو ديدم بيشترعاشقش شدم خيلي خوشتيپوقيافه بود

چشماش ديوونم کرده بودسبزودلفريب بود ميگفت25 سالشه...خيلي دلم ميخواست ببينمش تااينکه قرارشدبيادتاهموببينيم آخه هرکدوممون واسه يه شهربوديم

بالاخره اومدخيلي بااون عکسش فرق داشت انگاريه10سالي بزرگترازاون چيزي که خودش ميگفت امامن باتمام اين چيزادوسش داشتم آخه هموني بودکه هميشه آرزوشوداشتم

وتوفکرم بوداخلاقشودوست داشتم ازم خواستگاري کرده بود من بهش گفته بودم بايديکم بيشتر باهم آشناشيم تابتونيم بهترتصميم بگيريم اماته دلم راضي بود......

...اماسرنوشت به کامم نبود...نميدونم ازخوش شانسيم بوديابدشانسي!هنوز10دقيقه هم از کنارهم بودنمون نگذشته بود که گشت اومدو.....

خيلي واسم سخت بود تا بازداشتگاهم رفتم وخانوادمونم خبردارشدن واومدن هم خانواده من هم خانواده اون اما اونجا متوجه شدم که اون....زن داره آره اون زن داشت با2تابچه.

فهميدم که 25سالش نبود...35سالش بودنميتونستم درست فکرکنم ديوونه شده بودم واقعاعاشقش بودم امااون بهم دروغ گفت دلم مي خواست تاآخرعمرم باهاش باشم مال اون باشم .مال من باشه. اما...

تقديراينو نميخواست توخونوادم سرخورده شده بودم باوضع مالي نامناسبي که داشتم بايدجريمه هم به دادگاه پرداخت ميکردم اون رفت شهرشون ودادگاه هيچ کاري بااون نداشت

وهمه کاسه کوزه هاسرمن شکست بعداون خيلي باهام تماس گرفت وگفت خيلي دوستم داره وميخوادکه زن دومش بشم اما من نتونستم قبول کنم نمي تونستم با شرايطش کناربيام

ازش خواستم ديگه باهام تماس نگيره حالا من موندم وخاطراطي که از عشقم دارم ونميتونم کسي روجايگزين اون عشق کنم

وهرکسي هم که ازم خواستگاري ميکنه جواب ردبهش ميدم همه رو بااون مقايسه ميکنم وميبينم نميتونم کسي رو مثل اون دوست داشته باشم هنوزم بي نهايت عاشقشم و باتمام وجود عاشقشم...اماخيييييييييييييلي تنهام

ازتون خواهش ميکنم برام دعاکنيدکه بتونم فراموشش کنم!